به نام خدا و به یاد"محسن"

امروز پنجمین روز از آخرین ماه تابستان و اولین سالگرد رحلت ملکوتیِ مَردی است که جهان پاکِ معاصر کمتر بخود دیده است.

مرگ آن بزرگ مرد و مصلح واقعی، خیلی ها را در شوکی عمیق و مصیبتی واقعی فرو برد.
بعضی ها اصلاً زمینی نبوده و اهل کهکشانی بی نهایت هستند. خیلِ عظیم و متبرّک شهدا را نیکتر بنگرید، کدامشان دلبستگیِ زمینی نداشتند؟ اما چون اهل این زمین سراسر فریب و نیرنگ نبودند خیلی زودتر از حدّ انتظارمان با غربتی نجیب، بسوی آسمان ابدیت همچون کبوتری سبک بال پرگشودند... پرواز محسن هم به دیار ملکوت زیبا و باشکوه بود. آنچنان زیست که جایِ خالیش از فراق، آتشمان میزند.

عمری مهربان، باسخاوت، گشاده رو، رازدار، عالِم، حلیم، سلیم، معتقد، حلال خور، ماًنوس با قرآن و اهلبیت و رازهای شبانه و اهل دل بودن، کار هر کسی نیست، اما محسن عزیزمان تا ته"خط انسانیت" را یکسره دوید و در کیلومتر ۶۸ زندگی، نفس های نازنینش کم کم به شماره افتاد و همچون شمعی در باد، برای همیشه خاموش شد.

محسن بعد از مرگ، انگار زاده شد!!!
به تعداد مریدان اصل و نسب دارِ و اندیشمند محسن که دقت می کنیم در شگفت می مانیم از ماندگاری محسن جان. این همه تاًثیر شگرف بر قلوب دیگران از کجا سرچشمه می گیرد؟؟ با هر بینش سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و مذهبی، آن بزرگ مرد را دوست داشته و تحسینش می کردند و تازه بعد از مرگ غم گنانه اش پی بردیم که جایگاه رفیع و انسانی، یعنی چی!!!

همه انسانها روزی می میرند و در این مورد خاص، خداوند لطیف با کسی شوخی ندارد؛ اما چگونه مردن مهم است. اندکی ایستاده می میرند!!! همان هایی که در قلبها جاویدند و در بهشت موعود، متنعم. بعضی ها خمیده و حسرت زده از دار دنیا میروند و در برزخی خودساخته، روزگاری فسیلی را طی می کنند. همان هایی که چند صباحی در یادها می مانند و خیلی زود از اذهان پاک میشوند، همچون قایقی که از بندری مه آلود فاصله می گیرد!!!

خیلی ها هم، واژگون شده و دست خالی راه ابدیت را در پیش می گیرند، آنهم در حالیکه شاید از خود کاخ بجا گذارده باشند، اما در حدّ یک کوخ بوده و در پیشگاه حق، حرفی برای گفتن ندارند و تکلیفشان معلوم است. همین ها، مثل برق و باد از خاطرات روزگار و آدمهایش محو شده و بیشتر در موارد وراثتی از آنها یاد می گردد و بس!!!
آری فرق بسیاری است بین ایستاده و زانوزده و واژگونه مُردن!!!

محسن قصه ما، ایستاده مردن را انتخاب کرده بود، آن هم از دوران متلاطم شباب و در نهایت دوست داشت در سنّی عروج نماید که محمد(ص) رحلت نمودند، درست در همان سنینی که بیماری لاعلاج به سراغش آمد و خیلی زودتر از تصوراتمان، بسوی معبودش پرکشید و رفت.

به گفته خودش:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

اگر بخواهیم محسّنات محسن عزیزمان را جداگانه برشمرده و به آنها بپردازیم در حدّ یک کتاب قطور زمان می برد.
آراستگیِ ظاهر، جلای باطن، ادب و متانت، مهماندوستی، عطر شمیم، گذشت، وقار و زیبایی در کلام و عمل، تنها گوشه ای است از دریای بیکرانی که خداوند در وجود آن والامقامِ نازنین نهاده بود، همویی که با داشتن دردی جانکاه، هیچ گاه از دیگران غافل نبود و از اینکه نتوانسته بود در این سال های آخر زندگانی، امر مهم صله ارحام را بجا آورد بسیار اندوهناک بود تا جایی که در آخرین وصیت نامه خود از همه دوستان و عاشقانش، از این بابت حلالیت طلبیده است، آنهم در حالیکه او باید خیلی ها را حلال می کرد!!!

کمتر کسی را مثل محسن، عاشق زندگی کردن دیده بودیم، شوق زندگی در چشمان زیبایش می درخشید و باور نداشت آن بیماریِ مهلک را که به قلب بی نظیرش هم آسیب های جدّی وارد نموده بود.

آخر چگونه میتوان باور کرد مردی که تمام قله های رفیع ایران را فتح کرده بود و جسم و روحش لبریز از پاکی و سلامت بود، چنین در چنگال عفریت بیماری گرفتار آید و با عروج مظلومانه اش، همه را در غمی بزرگ شریک گرداند.
مثل برق و باد، یکسال گذشت، اما خاطرات خوشِ با محسن بودن، هیچگاه از اذهان اهالیِ"قلم و دل" پاک نمی گردد.
خداوند متعال، در درجه اول صبری عظیم به همسر گرانقدر و فرهیخته ایشان و همچنین فرزندان توانمند و قابل آن عزیز سفر کرده عنایت فرماید که حدّی بر این غم بزرگ برایشان متصور نیست.

و نیز خواهر و برادران، فامیل وابسته، دوستان، آشنایان، استادان برجسته دانشگاهی و شاگردان آن مرحوم، هرکدام بنوعی در این سوگ بزرگ، با خانواده آن یار سفر کرده، محزون و هم دردند و تا سالهای سال، هرگاه یاد محسن جانمان تازه گردد به روح پرفتوحش فاتحه ای نثار خواهد گردید و شاید هم بغض های فروخورده بسیاری، به شکل بلورهای اشک از دیدگان خیلی ها سرازیر گردد، هرچند بر این تقدیر، هیچ راه گریزی نباشد.

روح بلند شادروان، حاج محسن شیخ پورقاسمی نیای"عارف مسلک" شاد و در بهشت موعود باد.
ان شاءالله