مرحوم حاج محسن شیخ‌پور قاسمی‌نیا، در تاریخ 20 خرداد 1332 در شهر دارالمؤمنین کاشان، در خانواده‌ای اصیل، متدین و ساده‌زیست، دیده به جهان گشود. پدرش حاج حسین (معروف به حسین خراسانی) از خاندان شیخ‌پور و فرزند شیخ ابوالقاسم از اهالی مشهد مقدس بود و مادرش فاطمه، اهل کاشان که به هنر قالیبافی اشتغال داشت. حاج حسین، پس از سفر به کاشان، رحل اقامت در این شهر افکنده و به شغل کفاشی مشغول شد. خاندان پدری او در خراسان از روحانیون سرشناس بودند و خاندان شیخ‌پور همچنان در شهر مشهد، شناخته‌شده و پرجمعیت هستند.

محسن در دوران کودکی در بازار کاشان، در مغازه کفاشی پدرش کار می‌کرد. همزمان با کار، تحصیلات خود را در دبستان و دبیرستان پهلوی این شهر به اتمام رساند. او بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه کتاب‌های مذهبی، ادبی، فکری و عقیدتی و نیز ورزش بخصوص فوتبال می‌گذارند و از پیش از سن 14 سالگی، عضو تیم پیکان بود و سپس به تیم فوتبال جوانان امیرکبیر پیوست.

او آن‌گاه با عزیمت به تهران در سن جوانی، مدتی در کارخانه نساجی مشغول به کار شد و سپس با قبولی در کنکور با رتبه بالا، تحصیلات دانشگاهی خود را در سال ۱۳۵۲ در رشته اقتصاد دانشگاه تهران آغاز کرد و در بحبوحه مبارزات، به عنوان یکی از پیشتازان فعالیت‌های دانشجویی، به امواج خروشان انقلاب اسلامی پیوست. نقش ویژه او در انجمن اسلامی دانشگاه که در فعالیت در کتابخانه دانشکده، مطالعه فراوان، مناظره و مباحثه با چپ‌گرایان، خودسازی، ورزش و بخصوص کوه‌نوردی و جذب عناصر مؤمن و انقلابی در جریان فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی متجلی بود، به محسن شیخ‌پور، وجهه‌ای شاخص و محوری در میان دانشجویان و دانشگاهیان داده بود.

او به‌خاطر طبع ادبی ویژه و قلم قدرتمندش، در بسیاری از نشریات و روزنامه‌ها، فعالیت‌های تبلیغی‌، شعرسرایی، طراحی شعارهای انقلابی و مقاله‌نویسی با اسامی مستعار فعالیت داشت. نوار کاستی که حاوی خوانش وصیت‌نامه یکی از شهدای انقلابی شاخص بود و با تغییر صدای هنرمندانه او ضبط شده بود، یکی از مهم‌ترین آثار هنری او در آن دوران به شمار می‌آید که به علت انتشار گسترده آن در بین انقلابیون، باعث حساسیت ساواک شده و به‌عنوان مظنون، تحت تعقیب قرار گرفته بود.

محسن همچنین در واقعه خونین 17 شهریور 1357 در بطن حوادث میدان ژاله (شهدا) حضور داشت اما توفیق شهادت نیافت.

در جریان انقلاب اسلامی، با سابقه‌ای که در فعالیت‌ها و انجمن‌های اسلامی دانشجویان در قبل از انقلاب داشت، در شکل‌گیری هسته‌های سیاسی در جایگاه‌های مختلف از جمله سازماندهی دانشجویان پیرو خط امام(ره) در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، انقلاب فرهنگی، جهاد دانشگاهی، حزب جمهوری اسلامی، نخست‌وزیری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تشکیل هسته مرکزی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بخصوص در شهر کاشان، تشکیل و تأسیس و توسعه نهادهای امنیتی، نقشی مؤثر و ویژه ایفا کرد و در همین راستا، شخصاً آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و شهید آیت‌الله دکتر بهشتی و دیگر روحانیون برجسته انقلابی را با خودرو شخصی‌اش برای سخنرانی به کاشان می‌برد.

محسن در اوایل انقلاب، به تقویت و بازسازی انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها و نهادهای نظامی مشغول شد و از نخستین طراحان، برنامه‌ریزان و مجریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان‌ماه 1358 بود و پس از تسخیر نیز، مسئولیت برخی از بخش‌های حساس لانه از جمله بخش مربوط به دستگاه‌های رمزگشایی را بر عهده گرفت.

او همچنین در اواخر شهریور 1359، به علت مطالعات گسترده و آشنایی‌اش با انتشارات‌ها و نویسندگان و مترجمان، از سوی مرحوم «عباس دوزدوزانی» وزیر وقت ارشاد ملی، به‌عنوان مدیرکل حوزه فرهنگی و کتاب منصوب شد و پس از آن هم مدتی به‌طور رسمی در دفتر نخست‌وزیری و همچنین مدتی به عنوان سردبیر روزنامه تهران‌تایمز مشغول به کار بود.

محسن در سال ۱۳۵۹ با خانم طوطیان که دانشجوی دانشگاه تهران و از فعالان انقلابی و خط امامی و متدین انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود، ازدواج کرد و در سال‌های ۱۳۶۰ و ۶۲ و ۶۵ خداوند سه فرزند به نام‌های حامد، علی و مهدی به او عطا کرد.

هفت سال نخست زندگی او در خوابگاه متأهلان دانشگاه تهران در خیابان سمیه تهران که مرکز فعالیت انقلابیون دانشگاهی بود گذشت و دوستانی که از آن زمان او را می‌شناختند تا اواخر عمر شریف وی، جزء صمیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوستان او بوده‌اند.

محسن شیخ‌پور در جریان حج تمتع سال ۱۳۶۶ که به حج خونین معروف شد، به‌عنوان معاون مدیر کاروان به حج مشرف شد و در میان شدیدترین صحنه‌های درگیری و کشتار حجاج بیت‌الله‌الحرام، به‌عنوان ناجی پیکرهای شهدا و جانبازان حضور داشت و به علت ضرب و شتم‌های وارده توسط عمال رژیم سعودی، دچار آسیب‌هایی شد که دردهای آن به‌ویژه از ناحیه دست، تا پایان عمر، همراه او بود. یک بار نیز در جریان بمباران تهران توسط رژیم بعثی عراق، از موشکی که در کنار او فرود آمد اما به مشیت الهی عمل نکرد، در امان ماند. او همچنین در جریان انفجار در نماز جمعه سال ۱۳۶۳ که به امامت آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد، از افراد بسیار نزدیک به محل انفجار بود که با لطف الهی، زنده ماند و شاهد عینی صحنه‌های دلخراش شهادت و مجروحیت نمازگزاران بود.

او همچنین در طول دفاع مقدس، به‌رغم منع مدیریتی، در دو مرحله بطور مخفیانه، به خط مقدم جبهه‌های غرب و جنوب رفت و پس از مدتی با شناسایی‌اش، مجبور به بازگشت به محل مأموریت خود شد.

حاج محسن شیخ‌پور به‌رغم حضور مؤثر و ارتباط صمیمانه و نزدیک با جوانان انقلابی و دعوت‌های مکرر سازمان‌ها و نهادهای مختلف برای پذیرش معاونت وزارت، سفارت، استانداری، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و...، هیچ‌گاه به حضور در مناصب بالا ابراز تمایل نمی‌کرد و حضور، هدایت و اثربخشی پشت پرده در نهادهای مختلف در راستای آرمان‌های انقلاب را به پذیرش پست‌های سنگین ترجیح می‌داد.

بنا به شهادت دوستان حاج محسن، وی در تمام فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی، به‌رغم رویکرد کاملاً انقلابی، همواره یک شخصیت میانه‌رو و اهل تعامل بود که به‌رغم غلبه فضای بعضاً تند در برخی از اقدامات در اوایل انقلاب، همواره دوستان و اطرافیان را از افراط و تفریط پرهیز می‌داد و در سعه صدر و شنیدن نظرات مخالف و برقراری ارتباط دوستانه و حسنه با اشخاص و جریانات گوناگون، زبانزد خاص و عام بود.

او در سال‌های ۱۳۶۶ تا ۱۳۶۸ به مرکز آمار شهر مشهد مقدس مأمور شد. حضور او در مساجد مختلف این شهر از جمله مسجد پنج‌تن در محله کوه‌سنگی مشهد، باعث آشنایی گروه بزرگی از رزمندگان و جوانان بسیجی فعال در جبهه‌های جنگ با او شد که از نظر معنوی، تأثیرات متقابلی بر یکدیگر داشتند و حاج‌محسن، نقش استاد آنان در تزکیه نفس و سلوک عرفانی را ایفا می‌کرد و برخی از آنان، نهایتاً به درجه رفیع شهادت نائل شدند. جوانانی که در آن سال‌ها با او آشنا شدند، به‌رغم اختلاف سنی زیاد، تا آخر عمر مانند برادران دینی، به یکدیگر محبت قلبی و عملی داشتند.

حاج محسن در سال ۱۳۶۸ برای حضور در تشییع پیکر مطهر امام خمینی(ره) به تهران آمد و در سال ۱۳۶۹ نیز برای همیشه، همراه با خانواده به تهران بازگشت. تعداد زیادی از دوستان سابق او که در مدیریت‌های دانشگاه تهران مشغول به فعالیت بودند از وی به عنوان مدیرکل طرح و برنامه دانشگاه تهران دعوت به همکاری کردند که پس از پذیرش این سمت، به شهرک قزل‌قلعه در محله امیرآباد نقل مکان کرد و پس از حدود دو سال، به شهرک اکباتان منتقل شد.

او در همان دوران خدمت در دانشگاه تهران، موفق به قبولی در مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان و ادبیات فارسی این دانشگاه شد و به آرزوی دیرینه‌اش که تخصص در شعر و ادب بود دست یافت. با اینکه رشته کارشناسی او اقتصاد بود، به گواهی اغلب همکلاسی‌ها و اساتید، تسلط عجیبی بر ادب فارسی و عربی داشت و در فهم متون سنگین عربی و فارسی، در میان همگان سرآمد بود. وی همچنین با زبان‌های انگلیسی و تا حدودی آذری آشنا بود.

حاج محسن شیخ‌پور سپس از دانشگاه تهران به بیمه مرکزی ایران منتقل شد و تا پایان دوران خدمت، در بیمه مرکزی به عنوان مدیر توسعه و آموزش خدمت کرد. بسیاری از شرکت‌ها و اکثر صاحبان نمایندگی‌های شر‌کت‌های بیمه که در سراسر کشور نیازمند اخذ مجوز از بیمه مرکزی بودند، او را می‌شناختند و از خاطرات شیرین و اخلاق نیکوی او به نیکی یاد می‌کنند و بیش از آنکه از او به عنوان یک مدیر یاد کنند، به عنوان استاد ادب، اخلاق و معرفت یاد می‌کنند.

وی در تمام دوران زندگی خود، وابستگی بسیار زیادی به تعلیم و تعلم قرآن، روایات اهل بیت علیهم‌السلام و شعر و عرفان و ادبیات فارسی داشت‌.

حاج محسن در جمع‌های خانوادگی و دوستانه، با لحن شیرین و ذوق ادبی خود، میاندار جمع بود و با نکات شیرینی که از قرآن و احادیث و اشعار حکمی و عارفانه می‌گفت، جمع را مستفیض می‌کرد. جلسات متعدد آموزش قرآن را در منزل خود برای کودکان و همسایگان و اهل محل برگزار می‌کرد و همچنین در جلسات متعدد تفسیر و تدبر قرآن با دوستان و همکاران مشارکت داشت. وی همچنین عضو حسینیه و خیریه نسیم رحمت قائم(عج) بود و در بسیاری از جلسات و مجالس عزاداری این هیئت شرکت می‌کرد.

او همچنین دست‌نوشته‌ها و اشعار زیبا و متعددی در وصف خدا، اهل بیت، دوستان و آشنایان و همچنین غزل‌های فراوانی داشت که در دست تدوین است.

حاج محسن شیخ‌پور قاسمی‌نیا در سال‌های پایانی عمر و پس از بازنشستگی، به بیماری پارکینسون مبتلا شد و پس از حدود ۱۰ سال تحمل سختی‌های این بیماری، بر اثر ضعف جسمانی و سکته قلبی، جان به جان آفرین تسلیم کرد. دو سال قبل از رحلت، بر اثر حادثه‌ای، تجربه‌ای نزدیک به مرگ را داشت و صحنه‌هایی از شنا در اقیانوس نورانی و پرواز در آسمان در میان اصوات صلوات و تکبیر را تجربه کرده بود.

او تا آخرین لحظه‌های عمر خود، یک نماز یا روزه قضا نداشت و به‌رغم ضعف جسمانی، تا آخرین روز زندگی، از تهجد و شب‌زنده‌داری، قرائت روزانه قرآن و مطالعه تفاسیر و ذکر و توسل دائم به اهل بیت علیهم‌السلام غفلت نورزید. در حالی که شب قبل از وفاتش، غسل مستحبی به جا آورده بود، در صبح جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰ پس از اقامه نماز صبح و در حالی که با وضو و آراسته در بستر خود آرمید، پس از نوشیدن جرعه‌ای آب، به دیدار معبودش شتافت.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد.